..... دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....
خدای من کجاست؟؟؟بیاین اول خودمون رو پیدا کنیم بعد خدامون رو... |
..... دیشب با خدا دعوایم شد ...... با هم قهر کردیم ..... فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ...... رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد ..... صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت ... نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد .... سلام دوستان.. عباداتتون مورد قبول حق انشاا...! یه هفته از ماه رمضون گذشت دیدین؟ چه زود دیر شد. بچه ها بجنبید تو کل سال فقط یه ماهه که میشه توش با این فراوونی توشه ی آخرت جمع کرد... یا علی بگید و اگه روزه نیستید از الآن نیت کنید که فردا رو روزه بگیرید... سر افطار دعا واسه ما یادتون نره.. موفق باشید!! اگر قرار باشد هر یک از انسانها،غم خود را در دست بگیرند و در صفی بایستند،هرکس با نیم نگاهی به بغل دستی خود ، غمش را در جیبش می گذارد و به خانه بر میگردد... بی خودی پرسه زدیم،صبح مان شب بشود،بی خودی حرص زدیم،سهممان کم نشود،/ ما خدارا با خود سر دعوا بردیم،و قسم ها خوردیم،/ما به هم بد کردیم،ما به هم بد گفتیم/ ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم،/و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم/روی هر حادثه ای حرفی از عشق زدیم/ از شما میپرسم ، ما که را گول زدیم؟؟ در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم. خدا پرسید:پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟ من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید. خدا خندید: وقت من بی نهایت است... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟ پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد:کودکیشان.....! اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدتها،آرزو می کنند که کودک باشند. اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند... و بعد پولشان را از دست می دهند تا دویاره سلامتی خود را به دست آورند. اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند و بنابراین نه در حال، زندگی می کنندو نه در آینده اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند، و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند. دستهای خدا دستانم را گرفت،برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر ،می خواهی کدام درس زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند. بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند، بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم. بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد، کسی است که به کمترینها نیاز دارد. بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند. بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند. من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم. آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.«همیشه»
مي گويند هروقت آب مي نوشي بگو يا حسين(علیه السلام)، اين روزها که آب مي بيني و نمي نوشي آرام بگو يااباالفضل (علیه السلام). ماه مبارک آمد، اي دوستان بشارت کز سوي دوست ما را هر دم رسد اشارت آمد نويد رحمت، اي دل ز خواب برخيز باشد که باقي عمر، جبران شود خسارت
طرف سحري ميخوره ميگيره ميخوابه تا 6 غروب، اون 2-3 ساعت تا افطارم دراز كشيده چرت ميزنه! بعد اومده استاتوس گذاشته احساس نزديكي به خدا ميكنم وقتي روزه دار هستم!! خوب لامصب تو ميري تو كما بسكه ميخوابي، معلومه كه روحت اينقدر تو كائنات ول ميچرخه خدا خودش وارد عمل ميشه !!!
آری تو راست می گویی، آسمان مال من است، پنجره، فكر، هوا، عشق، زمین، مال من است. اما سهراب، تو قضاوت كن، بر دل سنگ زمین جای من است؟ من نمی دانم چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست. صبر كن ای سهراب... قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین دلگیرم. به سراغ من اگر می آیید، تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو هرجور دلت خواست بیا! مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست كه ترك بردارد. مثل مرمر شده است چینی نازك تنهایی من... |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |